دور شدن. برکنار گردیدن: و هوشهنگ که چهارم بطن بود از فرزندان او، ولی عهد گردانید و به مرگ خویش کناره شد. (فارسنامۀ ابن بلخی از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، مردن. (یادداشت ایضاً) : وبایی عظیم پدید آمد پس هر کسی را عزیزی کناره می شد صورتی می ساخت مانند او. (فارسنامۀ ابن بلخی). چون پدرش کناره شد در شکم مادر بودو تاج بر شکم مادرش نهادند. (فارسنامۀ ابن بلخی). و نزدیک منذر رفت و آنجا می بود تا پدرش کناره شد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 75)
دور شدن. برکنار گردیدن: و هوشهنگ که چهارم بطن بود از فرزندان او، ولی عهد گردانید و به مرگ خویش کناره شد. (فارسنامۀ ابن بلخی از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، مردن. (یادداشت ایضاً) : وبایی عظیم پدید آمد پس هر کسی را عزیزی کناره می شد صورتی می ساخت مانند او. (فارسنامۀ ابن بلخی). چون پدرش کناره شد در شکم مادر بودو تاج بر شکم مادرش نهادند. (فارسنامۀ ابن بلخی). و نزدیک منذر رفت و آنجا می بود تا پدرش کناره شد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 75)
دوباره به جای خود آمدن. (ناظم الاطباء). بازگردانده شدن: نشنیدنت ز عادت خود هیچ برنگشت هرچند مدعای ظهوری اعاده شد. ظهوری (از آنندراج). - اعاده شده، مکررشده. تکراریافته. مکرر یا اعادت کرده. و متکرر. (از منتهی الارب)
دوباره به جای خود آمدن. (ناظم الاطباء). بازگردانده شدن: نشنیدنت ز عادت خود هیچ برنگشت هرچند مدعای ظهوری اعاده شد. ظهوری (از آنندراج). - اعاده شده، مکررشده. تکراریافته. مکرر یا اعادت کرده. و متکرر. (از منتهی الارب)
گذشتن. عبور کردن، گذاره شدن تیر. صرد. (لغت نامۀ مقامات حریری) : گذاره شد (تیر بیدرفش در زریر) از خسروی جوشنش بخون تر شد آن شهریاری تنش. دقیقی. بزد بر میان درخت سهی گذاره شد آن تیر شاهنشهی. فردوسی. بر آب جیحون پل کردن و گذارده شدن بزرگ معجزه ای باشد و قوی برهان. فرخی. این ترکمانان که از خودشان برفتند دیگر روی زهره ندارند که از جیحون گذاره شوند. (تاریخ بیهقی). یحیی مر ابوبکر طباخ را با خیل او به لب جیحون فرستاد تا او را نگاه دارد و نگذارد که گذاره شود (تقی بن احمد) . (زین الاخبار گردیزی)
گذشتن. عبور کردن، گذاره شدن تیر. صَرَد. (لغت نامۀ مقامات حریری) : گذاره شد (تیر بیدرفش در زریر) از خسروی جوشنش بخون تر شد آن شهریاری تنش. دقیقی. بزد بر میان درخت سهی گذاره شد آن تیر شاهنشهی. فردوسی. بر آب جیحون پل کردن و گذارده شدن بزرگ معجزه ای باشد و قوی برهان. فرخی. این ترکمانان که از خودشان برفتند دیگر روی زهره ندارند که از جیحون گذاره شوند. (تاریخ بیهقی). یحیی مر ابوبکر طباخ را با خیل او به لب جیحون فرستاد تا او را نگاه دارد و نگذارد که گذاره شود (تقی بن احمد) . (زین الاخبار گردیزی)
گذشتن عبور کردن: این ترکمانان که از خودشان برفتند دیگر روی زهره ندارند که از جیحون گذاره شوند. یا گذاره شدن تیر. گذشتن تیر از موضعی: بزد بر میان درخت سهی گذاره شد آن تیر شاهنشهی
گذشتن عبور کردن: این ترکمانان که از خودشان برفتند دیگر روی زهره ندارند که از جیحون گذاره شوند. یا گذاره شدن تیر. گذشتن تیر از موضعی: بزد بر میان درخت سهی گذاره شد آن تیر شاهنشهی